داره کم کم دیگه عادتت میشه که بی من ثانیه هاتو سرکنی روزا هیچوقت توسراغ من نیای شباتو بی لالایی هام سحر کنی من که از خدا نخواستم تو بری پس چرا اینهمه مهرت کم شده چرا باز نمیکنی آغوشت گرمت رو واسم توچطور دلت میاد چشمای من رو تر کنی دل من این روزا خونه ی غمه تنها همدمم شده غصه ی نبودنت به کی قسمت بدم که بس کنی شب تار غصه رو بااومدنت سحر کنی نکن آخرش یه روزی دل من زیر اینهمه شکنجه میمیره.... یه روزی میای سراغم که دیره میمونی چجوری بی من سر کنی
نظرات شما عزیزان:
|